سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام آقا.

طبق معمول، دیر دست به قلم شده­ام... می­دانم. این را هم می­دانم که یاد کردن کسی، زمانی می­ارزد که مصیبتی رسیده باشدش و بخواهی گوشه­ای از بار غمش را به دوش بکشی، شاید که سبک بشود دلش و آرام بگیرد ضمیرش. این را هم می­دانم که در این مدت، قلب رئوفتان را فشار روضه­ی در و دیوار، مجروح کرده بود و داغ­دار غمی بودید به وسعت روحی که حجت خدا بود بر حجج خدا و خدا می­داند که چقدر دلم می­خواست در غمتان – ولو- به اندازه­ی یک «آجرک الله» شریک شوم؛ اما حقارتم پست­تر از آن بود که ارتفاع غم شما را تاب بیاورد. حالا هم اگر آمده­ام، حکایتم، حکایت «جِئْنا بـِبـِضاعَةٍ مُزْجاة» است؛ تا بدانید که برایم عزیزید و از غم مادرتان-علیها السلام- مَسَّنا وَ أهْلَنَا الضُّر... اما ضرّ و مصیبت ما کجا و سوز قلب داغ­دار شما کجا؟!

هیهات؛ که عظمت فاطمیه را فقط شما می­فهمید... فاطمیه­ای که به واسطه­اش، فُطِمَت اهل دین از غیر آن، که مگر هَل الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض؟! ... و بغض، راستی که عجیب نعمتی است! این را زمانی با همه­ی وجودم حس کردم که در شهرها و خیابان­ها و کوچه­های بی­رنگ فاطمیه­ی کردستان، پیدا کردن یک دل سوخته از نفرت قاتلین مادرتان- علیها السلام-، آرزویم شده بود...

سفر به کردستان، ناگهانی پیش آمد و جای گریزی هم نداشت. بریدن از مهد جهان تشیع و عزیمت به منطقه­ای سنی نشین، به خودی خود سخت بود و مقارن شدن با ایام فاطمیه، سخت­ترش هم کرد؛ اما تصور رضایت شما، می­ارزید به تحمل سختی­ها.

کردستان، تماماً سنی نشین نیست. برخی شهرهایش - مثل بیجار- غالب جمعیتشان، شیعه است و بعضی دیگر - مثل قُروه- ترکیبی از شیعه و سنی؛ اما از آن­جا که اکثریت جمعیتش را اهل تسنن تشکیل می­دهند، رنگ و بوی ایام شهادت مادرتان را نمی­شد آن­جا جست؛ جز در سنندج - مرکز استان- آن هم به واسطه­ی چند پلاکارد تسلیت، بر سردر سازمان­های دولتی. حتی در خیابان­های بعضی شهرهای آن­جا می­شد ماشین­های گل زده­ای را دید که نشان از جشن ازدواج داشت!

با این همه، انصاف نیست اگر نگویم که عموم کردها، نه متعصب­اند و نه اهل کینه­ورزی نسبت به شیعیان؛ برعکس، حتی محبّ شما اهل بیت- علیکم السلام- هم هستند؛ اما حیف که تولایشان، بی­تبری است.

البته تقصیری هم ندارند؛ یعنی دارند؛ اما این، حالت ایده­آل ماجراست که هر کس موظف است دنبال مذهب حقیقی باشد؛ ولی واقعیت این است که نمی­شود از عوام، توقع داشت که دغدغه­ی دین و مذهب را به دغدغه­ی نان شب ترجیح بدهند. مرا ببخشید اگر چنین صریح حرف می­زنم؛ اما حتی عوام شیعه هم اهل تفحص در دین نیستند. اصلاً – خودتان که بهتر می­دانید- نه فقط ما – مسلمانان- که اکثریت جمعیت بشر هم بر مذهب آباء و اجداد خود، بزرگ می­شوند و می­میرند. حتی شاید با یک رویکرد تسامحی بشود گفت که اصلاً این سیر، یک جریان طبیعی است. چون اکثر مردم، نه دغدغه­ی تفحص در مذاهب را دارند و نه تخصص لازمش را. این جاست که نقش عالمان هر دین و مذهب، پررنگ می­شود. آن­ها هستند که مرجع اعتماد مردمشان­اند و بر عهده­ی آن­هاست که حقیقت را بیایند و به عوام برسانند. وظیفه­ای که خیلی از علمای اهل سنت از انجام صحیحش سربازده­اند...

همین جریان شهادت مادرتان – علیها السلام- بهترین شاهد این ادعاست. ماجرای حمله­­ی خلیفه­ی دوم به خانه­ی مادرتان – علیها السلام- و آتش زدن و شکستن در خانه­ی ایشان توسط همو و – زبانم لال- مضروب و مجروح کردن ایشان -که نهایتاً منجر به شهادتشان شد- و نفرین خلیفه­ی اول و دوم توسط ایشان و مغضوب بودن آن دو نزد مادرتان- علیها السلام- ، ماجرای مسلمی است که نه فقط در منابع شیعه، بلکه در بسیاری از منابع اهل سنت آمده است؛ اما هنوز که هنوز است علمای اهل تسنن آن را جعل و تحریف تاریخ می­دانند.

عجیب این جاست که تمام یا بخشی از این ماجرا را بسیاری از بزرگان و معتبرین اهل سنت، چون
بخاری
در کتاب روایی خود، مشهور به صحیح بخاری (ج 3 ، ص 253)،
مسلم در کتاب روایی خود، مشهور به صحیح مسلم (ج 4 ، ص 30)،
احمد بن حنبل در مسند خود (ج 1 ، ص 55)،
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه(
ج 2، ص 56 و ج 14، ص 192)،
ابن ابى شیبه در المصِّنف (ج 7، ص 432 و ج8 ، ص 572)،
ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان ( ج 1، ص 268)،
ابن عبد البر در الاستیعاب (ج 3 ، ص 975)،
ابن عبد ربّه در عقد
الفرید( ج 3، ص 64)،
ابن عطیة در الامامة والخلافة (ص160 ـ 161)،
ابن قتیبه در الامامة و
السیاسة (ج 1، ص 12)،
ابو الفداء در کتاب تاریخی خود (ج 1، ص 156)
،
اسفرائینى تمیمى در الفرق بین الفرق( ص 107)،
اسماعیل عمادالدین در المختصر فى أخبار البشر (ج 1، ص 156)،
بلاذرى در انساب الأشراف (ج 1، ص 586)،
ذهبی در سیر اعلام النبلاء  (ج 15‌، ص 578)،
همو در المیزان الاعتدال (ج 1، ص 139)،
حموئى جوینى
در فرائد السمطین  )ج 2 ، ص‏34)،
سیوطى در مسند فاطمه (ص 36)،
شهرستانی در الملل و النحل( ج 1،‌ ص 57)،
صفدی در الوافى بالوفیات ( ج5 ،‌ ص 347 و ج 6، ص 1
7)،
طبرى در تاریخ الاُمم و الملوک (ج 2، ص 443)،
طبری در
کتاب تاریخ خود (ج2 ،‌ ص443(،
عبد
الفتاح عبد المقصود در الإمام علی بن أبی طالب ( ج1، ص192 - 193 و ج 4، ص274 – 277)،
عمر رضا کحاله در أعلام النساء (حرف «فاء»، ذیل نام فاطمه بنت محمد صلى الله علیه و آله)،
مسعودى در اثبات الوصیة
(ص 142)
و خیلی­های دیگر
در آثارشان نقل کرده­اند؛ اما با این حال، عامه­ی اهل سنت زیر بار پذیرش این حقیقت نمی­روند و نمی­گذارند که عموم مردمشان هم از این جریان باخبر شوند. البته شاید جای تعجب هم نباشد؛ چراکه پذیرش این جریان، همان و زیر سؤال رفتن وجهه­ی خلیفه­ی اول و دوم، همان. (اگر قاتل مادرتان-علیها السلام- را علناً لعن نمی­کنم، به خاطر حکم نائبتان است که اجازه­مان نداده­اند در ملأ عام، چنین کنیم و از طرفی خودتان فرموده­اید که در عصر غیبت کبری، نواب عام، حجت­اند بر ما...)

البته این قصه سر دراز دارد و حتی به دوران حیات سید مرتضی- یعنی قرن چهارم هجری- هم می­رسد. چنان­چه خود سید- رحمه الله علیه- در جلد سوم تلخیص شافی نوشته است: «در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت‌هایی که به ساحت دختر پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده امتناع نمی‏کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی علیه السلام بردارد؛ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداری نمودند». یکی از بارزترین شواهد این ادعا، جریانی است که ابن ابی الحدید نقل کرده است و این­جا نوشته­امش.

البته این قصه به همین جا محدود نشده است؛ بلکه برخی علمای اهل سنت، حتی دست به تحریف منابع هم زده­اند! مثلاً در قضیه­ی اظهار ندامت خلیفه­ی اول در وقت احتضار، از سه کرده­ی خود، یکی از موارد ندامت او، گشودن در خانه­ی جده­تان – علیها السلام- بود که چنین بیان کرده است: «وددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة و أن أغلق علی الحرب». عین این جمله در تاریخ طبری (ج 2، ص 619 و ج 3 ص 430)، الامامة والسیاسة (ج 1، ص 24)، تاریخ دمشق ِ ابن عساکر (ج 30، ص 422)، شرح نهج البلاغه­ی ابن أبی الحدید (ج 2، صص 46 – 47) و خیلی دیگر از منابع اهل سنت آمده است. اما همین ماجرا را برخی از علمای ایشان– مثل بکری اندلسی در معجم ما استعجم (ج 3 - ص 1076 – 1077)- چنین نقل کرده­اند :«وددت أنى لم أفعل کذا»؛ یعنی «دوست داشتم که "فلان کار" را نمی کردم»!

می­دانید آقا، من گمان می­کنم این­ها نمونه­ی بارز آن فرموده­ی جدتان، امیرالمؤمنین – علیه السلام- هستند که فرمود: «أشقى الناس من باع دینه بدنیا غیره». آن­ها چشمشان را بر حقیقت بسته­اند و دینشان را فروخته­اند برای حفظ وجهه­ی کسانی که حتی دنیایشان دیگر منفعتی برایشان ندارد. محبت کاذب آن­ها به کسانی که مغضوب خدا و پیامبر خدا- صلوات الله علیه و آله- هستند، نمی­گذارد حقیقت را بپذیرند و راستی که اگر تبری نباشد، سلوک در صراط مستقیم، غیر ممکن است...

خدا کند زودتر برسد هنگام ظهور شما تا با شما انتقام ظلم­های رفته بر خاندان مطهرتان – علیهم السلام- را بگیریم. دعا کنید عشق به شهادت در رکابتان، آن چنان وجودمان را بگیرد که برای فرارسیدن موعد انتقام، سر از پا نشناسیم...

یادش گرامی، شهید زین الدین- فرمانده لشگر 17 علی بن ابی­طالب (علیه السلام) قم- که می­گفت: «در زمان غیبت، به کسی منتظر می­گویند که منتظر شهادت باشد».

راستی آقا؛ کردستان که بودم، تمام جاده­ی بانه – سردشت را به عشق پیدا کردن مقتل شهید مهدی زین الدین و برادرش، مجید، گذراندم؛ اما هیچ نشانی از مقتلشان نبود. انگار گم­نامی و مظلومیت سربازان شما حتی بعد از شهادت نیز جاری است...



چهارشنبه 87 خرداد 22 ساعت 2:23 صبح | محب شما: ایمانه | یادگاری