اما نقاشی ها برای خودشان قصه مفصل دیگری بودند. چیزی نزدیک به سه هزار نقاشی در طول آن هفته از سوی بچه ها کشیده شد که دو سومشان - تقریباً - با موضوع انتظار و ظهور بود.از لا به لای نقاشی ها - اگر خوب ریز می شدی- نکاتی استخراج می شد که واقعاً جای حیرت داشت! گاهی آنقدر نقاشی ها مفهومی وعمیق بودند که از خودم خجالت می کشیدم که بچه ها را «بچه» فرض می کردم!
زینب، شما را ناخدا و هدایتگر کشتی اسلام کشیده بود که همواره در میان امواج بلایا و حوادث تاریخ، به خوبی آن را هدایت می کنید. او آسمان را سراسر ابری و بدون خورشید کشیده بود که به مفهوم طوفان، ناامنی و خطر اشاره داشت. همچنین توی آبهای دریا هم ماهی های بزرگی کشیده بود که باز هم خطری برای کشتی محسوب می شدند. درک این مفهوم که وجود شما برای حفظ و بسط دین خداوند است، نشان می داد که او نسبت به همسالانش – و چه بسا بزرگترها! – شناخت درست و کاملی از شما دارد. زینب خودش در متن نقاشی چنین نوشته بود:« امام زمان جان، این کشتی دین و اسلام را به ساحل برسان»... ? ? آیات، شما را در جمع خانواده و به دور از هیاهوی جنگ زمان ظهور کشیده بود؛ با همسر و فرزندانی که در طبیعت سبز و زیبا به گردش آمده اند! توجه آیات به این بُعد از شخصیت وجودی شما، واقعاً جالب بود؛ چیزی که کمتر کودکی به آن توجه داشت. از نکته های جالب نقاشی آیات، نوع حجابی است که برای زنی کشیده بود که در تصور او همسر شماست. حجابی ساده متشکل از مانتو و روسری! و این نشان می داد که هنوز به مفهوم حجاب کامل آشنا نیست و آنچه در پیرامون خود از حجاب می بیند را ملاک درستی آن قرار داده است. زینب، کعبه- نماد ظهور- را با چشمی که خون گریه می کند، کشیده بود و در کنار آن کودکی که در فراق شما گریه می کرد. گلهایی که در کنار کودک کشیده بود، خوب و پسندیده بودن انتظار ِ برای شما را القا می کرد؛ گویی که چون آن کودک در انتظار شماست؛ گل ها - که نماد تحسین و تشویق است- در اطرافش روئیده. او شما را سوار بر ابری که در آسمان است؛ نقاشی کرده بود که نشان می داد تصورش مثل اکثر بچه ها این بود که شما در آسمانهایید. حالتی که شما را در آن کشیده بود هم جای تأمل دارد. از یک سو می توان چنین برداشت کرد که شما در حال دعا کردن هستید؛ دعا در حق کسانی که این چنین، انتظار شما را می کشند و نیز برای ظهور خودتان. از سوی دیگر باز بودن آغوش شما را نیز می توان از آن فهمید. آنگونه که گویی شما برای ظهور آماده و مشتاقید و اگر هنوز نیامده اید علتی دیگر دارد... این از آن دست نقاشی ها بود که مفهومش خوداگاه پرداخته شده بود. مهناز، گناه را که بین ما و شما فاصله انداخته است مانند یک سد و مانع و شما را در حالی که پشت به مردم کرده اید و از دستشان نارحت و دلخورید، نقاشی کرده بود. نکته جالب و قابل توجه اینجاست که اگرچه بین انسانها و شما مانع و حائلی کشیده اما راهکار برداشتن آن را نیز با زیرکی در نقاشی اش گنجانده است! او پرچمی را به دست شما کشیده که حامل شعار «لا اله الا الله» است و چنین القا می کند که برای پیوستن به شما و رفع موانع باید در عمل پایبند به آن شعار بود. این مفهوم را در آن ریسمان آبی رنگ که به موانع بسته شده است هم می توان جست. ریسمان آبی – نماد پاکی- این طور القا می کند که در میان انبوه گناهان، اعمال خوب و شایسته ای هم هست که اگر به آن چنگ زده شود می توان موانع ظهور شما را رفع کرد. از دیگر نکات جالب این نقاشی، حالتی است که نمایندگان انسانها در آن به تصویر کشیده شده است. او زنانی را کشیده که ظاهرا حالت ایده آل دارند. چادر- نماد حجابی کامل- و در پی شما بودن، از مشخصه های آنان است اما از دید او حتی همین ایده آل ها هم نتوانسته اند موانع بین خودشان و شما را برطرف کنند. ?? نقاشی محمد حسین از آن دست نقاشی ها بود که به بُعد جنگ و جهاد زمان ظهور پرداخته بود: نقاشی اش را که دستم داد برایم سوال شد که آن دست روئیده از زمین چه مفهومی می تواند داشته باشد. از خودش که پرسیدم بی هیچ تأملی گفت:«پنج تن آل عبا!». محمدحسین در نقاشی اش شما را در حالی که کشیده بود که شمشیر به دست داشتید و دستها را بالا آورده بودید که این خودش نماد قیام بود و برای آنکه مصونیت شما را در مقابل خطرهای این جنگ مقدس نشان بدهد – ناخوداگاه- از چند نماد استفاده کرده بود. در سمت راست تصویر – کنار نوشته ها- سپری کشیده بود که نماد مادی حفاظت است. بالای سرتان نیز فرشته ای که نماد معنوی حفاظت و نگهبانی از شماست و بلاخره همان دست روئیده از زمین که به تعبیر خودش، پنج تن از معصومین هستند که به شکل دست- نماد قدرت- ظاهر شده اند تا مددکار و حامی شما باشند. زهرا در وسط صفحه به موضوع ظهور پرداخته بود و این که در آن زمان همه شاد و خوشحال خواهند بود، مریض ها به دست شما شفا خواهند گرفت و برکت و نعمت زمین را فراخواهد گرفت. علاوه بر آن، با کشیدن ابرهایی که در حال کنار رفتن از روی خورشید هستند هم به صورت نمادی به مفهوم ظهور اشاره کرده بود. در گوشه پایین از سمت چپ نقاشی اش، به مفهوم فوق العاده قشنگی پرداخته بود. او مادرتان، حضرت زهرا(س) را در حالیکه که در پشت درب آتش گرفته قرار داشت؛ کشید بود؛ به گونه ای که گویی از همانجا چشم به زمان ظهور شما دارد و این خود اشاره به انتقام گیری شما از ظلم هایی دارد که بر خاندان مطهرتان رفته است. او شما را در حالیکه نقاشی کرده بود که در جمع بچه های فقیر ایستاده اید و برای آنها سیب سرخ- نماد محبت و مهربانی- آورده اید و در کل به این مفهوم اشاره کرده بود که شما به مردم فقیر رسیدگی خواهید کرد و از رنج و سختی بیرونشان خواهید آورد. طراحی طبیعت سبز و پروانه هایی که گرد شما را گرفته اند؛ در کنار بچه هایی که به خاطر با شما بودن خوشحالند هم، نشان از آن دارد که نه تنها آدمیان از ظهور شما خوشحال خواهند شد که طبیعت هم به وجد و شادی و نشاط در خواهد آمد. کیمیا که از بابل آمده بود؛ در تفسیر نقاشی اش می گفت که شما را کشیده است که ظهور کرده اید و برای بچه های فقیر غذا آورده اید و آنقدر غذاهایتان زیاد است که الاغتان خسته شده و زبانش به خاطر خستگی زیاد از دهانش آویزان است! کیمیا هم در نقاشی ِ طبیعت از رنگ های شاد و زنده استفاده کرده بود که نماد شادابی زمین است و با آنکه هیچ آدمی را در نقاشی خود نیاورده اما با کشیدن یک ردیف از لامپهای رنگی به شادی آدمها هم اشاره کرده بود. نکته مهمی که در نقاشی اوست حضور قرآن در میان دستهای شماست. به گونه ای که گویی در حال خواندن قرآن هستید و این خود نمایانگر این مفهوم است که شما همدم قرآن و قاری و عامل به آن هستید و بر اساس آیات همان نیز رفتار خواهید کرد. او دختری را – که نماد خودش است- نقاشی کرده بود که آمده تا از محضر شما استفاده کند و سوالش را جواب بگیرد. خود این مفهوم ابتدائاً این گونه استفاده می شود که از فواید ظهور شما، رفع مشکلات و مبهمات انسانهاست و با کشیدن قرآن در دست شما اینطور فهمانده که تمام علم و آگاهی شما متصل به کلام وحی و از جانب خداوند می باشد. او مفهوم دوستی و رفاقت حیوانات را که در احادیث مربوط به زمان ظور آمده است به قشنگی تصویر کرده بود. مصطفی شما را بالاتر از سطح زمین کشیده بود؛ به گونه ای که گویی همه چیز در پناه و زیر سایه وجود شما به سرانجام خوب و خوشی خواهد رسید. گل های رنگارنگ، شادی پرنده ها و آسمان آبی هم از دیگر نمادهایی بود که مصطفی مانند خیلی از بچه های دیگر برای انتقال مفهوم شادی استفاده کرده بود. علیرضا شما را پس از زمان ظهور در حالی کشیده بود که پشت تریبون رفته اید و برای جمعیتی که به حتم پای صحبتتان نشسته اند سخنرانی می کنید! این که ظهور برای کودکی تا این اندازه ملوس و عینی باشد که حتی بتواند شما را در حالتی به تصویر بکشد که شاید کمتر کسی از ما به آن فکر هم کرده باشیم واقعا جالب بود! او برای شما انگشتهای بزرگی کشیده بود که نماد قدرت است و تلویحاً مفهوم یداللهی را به ذهن می رساند. ? مرتضی خودش در تفسیر نقاشی ای که کشیده بود می گفت بوش را کشیده است که وقتی شما بیایید خودش با دست خودش پرچم کشورش را به آتش می زند! او شما را با هیکلی تنومند و چهارشانه - که نماد قدرت و برتری است- و در مقابل بوش – نماد دشمنان شما- را با تنی لاغر و نحیف -که نماد ضعف و شکست است- به تصویر کشیده بود. در سمت چپ نقاشی اش دستهایی کشیده بود که به التماس و دعا بالا آمده بودند و حرفشان این بود که:«یا مهدی ما منتظریم.پس کی می آیی؟» و بالاتر از آن دست ها، شما را در حالیکه که به نقطه ای نورانی اشاره می کردید. از خورشیدی که بالای دست شما و مجزای از آن نور کشیده بود؛ مشخص است که آن منبع نورانی غیر از خورشید و در واقع نماد حقیقت عالم و نور خداوندی است! از آن منبع نورانی جاده ای سبز کشیده بود که به شما ختم می شد. گویی که وجود شما به آن منبع الهی و نورانی متصل است. از پایین پای شما به سمت دستهای مردم جاده نوری دیگری کشیده بود که مفهموش را مرتضی، خود، در کادری - گوشه سمت چپ نقاشی- نوشته بود: «یا مهدی، راه تو سبز است و هر جا که تو بروی روشن و زرد می شود.» ?? علیرضا دجال را به صورت مردی کشیده بود که یک چشم روی پیشانی داشت و در حال جنگ با شما بود. نکته مهمی که در نقاشی او می توان دید تفاوت طول شمشیر شما با شمشمیر دجال است.او شمشیر شما را بلند و به گونه ای کشیده بود که روی سر دجال قرار گرفته و در عوض شمشیر دجال را کوتاه و دور از شما به تصویر در آورده بود و این خود اشاره به تسلط و پیروزی شما بر دشمنانتان دارد. ? ? او دربی را در آسمان به تصویر کشیده بود که باز شده است و از پله های نورانی آن، شما و حضرت عیسی(ع) فرود آمده اید و در کنار کعبه به نماز ایستاده اید. مجتبی حتی به این نکته روایی نیز اشاره کرده بود که حضرت عیسی(ع) در نماز به شما اقتدا خواهند کرد. و کاش می رسید آن روز که چشم ما به جمال چهره زیبای شما روشن می شد ای زیباترین خلقت خدا! |
یکشنبه 86 شهریور 18 ساعت 1:39 صبح | محب شما: ایمانه |
یادگاری
|