سلام آقا... سرتان سلامت، آقا! اگر دیر به عرض تسلیت رسیدهام، نه از سر غفلت؛ که از شدت و هیبت این مصیبت بود که دست را میلرزاند و قلم را میخشکاند. هر چه کردم نتوانستم حرفی بزنم. گذاشتم مدتی بگذرد، شاید قلم بتواند در زیر بار سنگین این مصیبت، قامت راست کند...و حالا عفوم کنید اگر در توانم نیست که آنگونه که باید، تسلیتتان بگویم و راستی، چه میتوان گفت با بقیة الله الاعظم در مصیبتی که «اعظم بلایا»ست؟! میبینید آقا؟ محرم امسال هم با همهی رازها و رمزهایش دارد طی میشود... و کاش شما معرفتی نصیبمان میکردید تا روزهای باقیمانده را از کف ندهیم. آخر- از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان- ما هنوز باورمان نشده است که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». باورمان نشده است که فاجعهی عاشورا، نه یک اتفاق تاریخی، که قصهی جاری و ساری همهی عصرهاست. علممان پیشرفت کرده است، زندگیهایمان مترقی شده است، اما نگاهمان به عاشورا، هنوز که هنوز است یک نگاه حداقلی و نازل است. نخواستهایم پوستهی این حادثه را کنار بزنیم و به تماشای فلسفهی عظیم و پراهمیتی بنشینیم که در پشت این پوسته خوابیده است... * آقا، مگر نه اینکه خداوند، ما را که خلق کرد، فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون»؟ و مگر همو برای آنکه ما را در مسیر عبادتش قرار دهد، به ابتلا نکشاند: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»؟ ابتلایی که انسان را پرورش میدهد و تربیت میکند؛ او را صبور و مقاوم میسازد تا در سه برههی خطیر ِ "التزام به اطاعت"، "اجتناب از معصیت" و "تحمل مصیبت"، بیمه شود؛ قلوب و نفوس را تطهیر و تمحیص میکند و بالاخره، خداترسی و میل به تقوا و از سوی دیگر، تضرع و فروتنی را در جان آدمی پایه میریزد. با این وصف، ابتلا، مهمترین ابزار "انسانسازی" است و به اندازهی کمیت و کیفیتش، میتواند انسان را در سلوک به سوی خدا کمک، و چون نردبانی، پله پله و مرتبه به مرتبه، مخلوق را به وصال خالق نزدیکتر کند و خدا نکند که کسی در بازی ابتلا، ببازد که در آن صورت... وا اسفاه!* در اتفاقات تاریخی و سرگذشت امتهای پیشین که دقیق میشویم یک نکتهای مشخص میشود و آن هم اینکه ابتلاء- اگرچه مربوط به یک شخص باشد، اما- میتواند دیگران را نیز در مسیر خود، همراه کند و علاوه بر نتایج مثبت و منفیای که برای خودِ مبتلا دارد، بر کسانی که در آن بلا داخل شدهاند نیز، اثراتی بگذارد. مثلا در داستان حضرت یوسف- علی نبینا و آله و علیه السلام- ، خود او به واسطهی تحمل بر آن مصیبت، و پدرش به خاطر کظم غیظ و صبر، به درایج عالی مادی و معنوی رسیدند. از آن طرف، برادرانش و نیز زلیخا- اگرچه در انتها، عاقبت خیری پیدا کردند،اما- در ابتدای راه، از مسیر صحیح منحرف شدند و ابتلاء به ضرر آنها تمام شد. * میگویند هر کس به تناسب درجات ایمانی و اعتقادیاش، به بلا کشانده میشود؛ یعنی "هر که در این بزم، مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند"! پس شما - ذوات مقدس معصومین، علیکم السلام- هدف بیشترین و عظیمترین بلایا بودهاید و عظمت ابتلائات وارد شده بر شما، زمینهی قرب و وصال برتری را برای شما فراهم کرده است؛ آنقدر که "لا نبیٌّ مُرسلٌ و لاصدّیقٌ و لا شهیدٌ ... الّا عَرَّفَهم جلالةَ أمْرکم و عِظَمَ خَطَرکم"... * آقا خودمانیم؛ ابتلائات ما که کاری ازشان بر نمیآید؛ چون همانقدر کوچکند که ظرفیت وجودی ما! اما ابتلائات شما، برای سلوک، مؤثرتر و راهگشاتر است و تبارک الله از کرامت شما که حتی حاضرید دیگران را در بلای خودتان شریک کنید و از این طریق، دستگیر باشید. اینجاست که معلوم میشود چرا حتی اگر کسی در مصیبت شما، اهل بیت پیامبر- علیکم السلام آهی بکشد، به مقامات باور نکردنی و عجیبی نائل میشود. چون شما ما را به «حضور در بلا»ی خودتان پذیرفتهاید؛ آنچنانکه گویا در بلایای سهمگین شما سهیم هستیم و مبتلا به بلای شما گردیدهایم... * میدانید آقا، ما در ندبههای صبح جمعهمان بارها خواندهایم:«اللهمَّ لَکَ الحمدُ علی ما جَری بهِ قضائُکَ فی أولیائِک» و کمتر کسی از ما فهمیده است که یکی از مصادیق بارز دستگیری و راهنمایی شما، ائمهی معصومین- علیکم السلام- در همین یک جمله، نهفته است! شما به ما یاد دادهاید که چونان مبتلایان - که مأمور به شکر و حمد خداوند هستند- خود را در مصیبت و بلای شما، اهل البیت- علیکم السلام- «صاحب ابتلاء» بدانیم و خدا را بر این مصیبت، شکر کنیم! سختی و مشکلات تحمل آن مصیبت را شما، خاندان، به جان خریدید و ما، تنها با همراه شدن در غم آن مصیبتها، از نتایج عالی آنها بهره میبریم... الله اکبر از این همه کرامت! * عجیبتر، «زیارت عاشورا» است که در آن به ما یاد دادهاید که نه تنها خدا را بر این مصیبت، شکر و حمد کنیم که از او، بهترین و عالیترین ثوابها و پاداشهایی را بخواهیم که بر یک «مصیبتزده» و «صاحب عزا» میدهد! آنجا که میخوانیم: «و أَسأَل اللّهَ بحقِّکم و بالشّأنِ الّذی لَکم عنده أَن یُعطِیَنی بِمُصابی بکم أَفضلَ ما یُعْطی مُصاباً بمُصیبَته» و در انتهای آن زیارت اسرارآمیز، ما را یاد دادهاید که سر بر سجده بگذاریم و خدا را به خاطر شراکت در مصیبت شما و به عنوان نعمتی بزرگ، حمد کنیم:«اللهم لکَ الحمدُ حَمدَ الشاکرینَ لکَ علی مُصابِهم». * در روایات و منقولات رسیده از آبا و اجداد شما که دقت میکنیم متوجه میشویم که در میان مصیبتها و بالایای وارد شده بر شما، مصیبت «حضرت نفس مطمئنه»، از باقی مصائب، سختتر و عظیمتر بوده و گویی همین مسئله است که ارزش و جایگاه ویژهای به ماجرای عاشورای حسینی بخشیده است؛ چراکه علی القاعده، این بلا، قدرت بیشتری برای سلوک مبتلایان دارد. روایات بسیار و تأکیدات فراوان خاندان شما بر توجه دادن ما به این بلای عظیم، کرامت شما را میرساند که گویی خواستهاید ما راه میانبر و سریعتری را برای رسیدن به هدف و غایت خلقتمان پیدا کنیم! * اینجاست که اشک، محلی از اعراب پیدا میکند و وسیله و ابزاری میشود برای همراه شدن و سلوک با این بلا... و گویی به همین دلیل است که قطرات شور اشک، وقتی در مصیبت خاندان شما- و خاصّه آن «امام شهید»- از چشمهی چشممان میجوشد، تبدیل به اکسیری میشود که سیاهی گناه را به نورانیت روح مبدل میکند. اشک، اولین پله و مرتبه در سلوک با بلای «حضرت ذبح عظیم» است و گویی مأموریت دارد تا ما را از بند آلودگیهایی که به پای روحمان بسته شده، نجات دهد و برای اوج گرفتن، آمادهمان کند... اما حیف که ما همیشه در این مرحله موقت میشویم و یادمان میرود که اشک، نه هدف، که وسیلهای است برای رسیدن به هدف... * قربان اشکهای چشمتان، آقا؛ که تازه میفهمم اشکهای شما، بسیار فراتر از غلیان محبت فرزند به پدر است. اشکهای شما نه چونان اشکهای ما، برآمده از احساسات سطحی و چه بسا افسردگیهای شخصی، بلکه ابزاری برای «همراه شدن با بلای یکی از اولیای عظام الهی» و «تقرب به سوی خدا»ست. نه تنها شما، که انبیاء و اولیا نیز در طول تاریخ- حتی زمانی که این اتفاق، به وقوع نپیوسته بود- با گریه و ماتم بر این مصیبت، خود را در مسیر سلوک با آن قرار میدادند و افسوس که چقدر فاصله است بین اشکهای ما و اشکهای شما... * این گونه که بنگریم تازه متوجه خواهیم شد که چرا آن «سفینهی نجات» - که برای احیای دین جدش قیام کرده بود- خود را فدایی راه اشکها میخواند! چراکه اشک، سمبل و نشانهی یک حرکت عظیم و سیر الی الله و در نتیجه، تحقق هدف خلقت است و این هدف در نظر اولیای خدا، چنان پراهمیت و خطیر است که حتی فدایی شدن کسی چون «حضرت ثار الله» - علیه السلام- را در راه تحقق آن، کم و قلیل جلوه میبینند؛ چنانچه عمهی بزرگوارتان، زینب کبری –سلام الله علیها- دست بر زیر جسد بیسر برادر برد و فرمود:«اللهم تقبل منا هذا القلیل». * در مظلومیت جدتان، «حضرت مصباح فی زجاج» -علیه السلام- همین بس که ما خیال میکنیم مصیبت او، در غروب عاشورای سال 61 هجری به پایان رسید و هیچ حواسمان نیست که هر سال، محرم که میرسد فریاد «حضرت عز الاسلام» بلند میشود که «إن کانَ دینَ مُحمدٍ لمْ یَستَقِمْ إلّا بِقَتلی فَیا سُیُوفُ خُذینی» و خود را در معرض شمشیرهای گناه و جهل و غفلت ما قرار میدهد، دوباره تکه تکه میشود و مذبوح میشود؛ شاید که قطره اشکی از چشمهای ما بجوشد، تیرگی گناه را از دلهای ما بزداید و ما را برای بندگی مهیا کند. کلامش گهربار، آن امام راحل- رضوان الله علیه- که فرمود:« محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه میدارد» و راستی اگر محرم و صفر نبود اسلام خیلی پیشتر، در مرداب معاصی و معایب ما از بین رفته بود... * با این وصف، «هَل مِن ناصر یَنصُرُنی و هل مِن مُعین یعیننی»، نه فقط مردم آن عصر و انبوه کوفیانی که در مقابل جد شما صف کشیده بودند، که تک تک ما محبین و شیعیانش را نیز مورد خطاب قرار داده است. آن زمان، نصرت ایشان به جنگیدن بود و امروز به ورع و قدم گذاردن در مسیر عبودیت؛ و مگر نه آنکه جدتان امیرالمؤمنین – علیه السلام- فرمود:«أعینونی بورع»؟! * شب اول محرم، یکی از رفقای اهل حال، پیامکی زد که عجیب پرمعنا بود: «از امشب تا اربعین فرصت داری تا کشف کنی که چه راهی کوتاه و مطمئن، تو را به سپاه حسین-علیه السلام- می رساند. همیشه «چهل روز» نتیجهبخش بوده و هست. پس، این چهل روز را غنیمت بدان. در این صورت است که می توانی اسم خودت را منتظر بگذاری»... |
پنج شنبه 86 بهمن 11 ساعت 12:5 صبح | محب شما: ایمانه |
یادگاری
|