توی غرفه بخشی داشتیم با عنوان دلنوشته، که دفتری بود و بچه هایی که سواد نوشتن داشتند در صفحات آن با شما به صحبت می نشستند. یکی از به یادماندنی ترین خاطرات نمایشگاه، همین دفتر بود که دریچه ای بود برای راه یافتن به ذهن بچه ها و کاویدن غصه های کودکانه شان.
نوشته ها را می شد به سه دسته تقسیم کرد.یک دسته نوشته هایی بود که به جنبه های معرفتی بچه ها نسبت به شما باز می گشت. در واقع نوع تفکر و تصور بچه ها و شناختی که از شما داشتند را می شد در این نوشته ها پیدا کرد. دسته دوم نوشته هایی بودند که حوائج شخصی کودکان را در بر داشت و به بازگویی آرزوها و درخواستهای آنان از شما مربوط می شد و دست? آخر نوشته هایی بودند که گویای دغدغه های اجتماعی بچه ها و دلنگرانی هایشان برای جامعه محسوب می شدند. نوشته های بچه های کم سن و سال بیشتر شامل آرزوهای شخصی خودشان بود اما نوجوان ها غالباً به مسائل اجتماعی اشاره کرده بودند.دقت در آنها به خوبی مشخص می کرد که بچه ها نارسائی ها نواقص جامعه را کاملاً درک می کنند و از آن رنج می برند. حوائج و درخواستهای شخصی آنها هم تلنگری بود بر وجدانهای غفلت زده ما که آنقدر در مشغله های زندگی گم شده ایم که یادمان رفته است در کنار ما هستند کسانی که برای تأمین حداقلهای یک زندگی ساده هم ناتوانند...
از بین آن همه دل نوشته انتخاب محدودی از آنها واقعاً مشکل بود اما چند نمونه از این «سلام آقا» های خالصانه را ضمیمه می کنم شاید به آبروی آنها به «سلام آقا»ی من هم نگاهی کنید…
ادامه مطلب...