همیشه از حرف زدن با یک آدم مصیبتزده هول برم می دارد؛ دست و پام را گم میکنم و آب دهانم آنقدر خشک می شود که به زور میتوانم لب از لب باز کنم. همیشه از گفتن تسلیت میترسیدهام؛ از اینکه به چشمهای یک داغدار نگاه کنی و بهش بباورانی که عزیزش از دست رفته است...
و حالا چطور باید سلامت کنم آقا؟!
چطور تسلیتت بگویم در غمی که آنقدر بزرگ است که درکش - حتی- در کوچکی ِ فهم من نمیگنجد؟ چه بگویم که تسلای خاطرتان باشد؟ چگونه وجود ناچیزم را در غمت شریک بدانم؟ غمی که سنگینیاش ارکان هدایت را فرو ریخت و رشتهی محکم الهی را گسست...
سلام آقا!
سلامی حزین و غمگرفته، بر تو و بر خاندان مطهرت که میراثدار غصههای مکررند. سلام بر تو و بر جدّ مظلومت که مظلومیتش را انگار انتهایی نیست...
***
میدانید آقا؛ گاهی وقتها با خودم فکر میکنم چه سرّی است در اینکه شهادت مولا متقارن شده است با شبهای قدر؟ در سحرگاه اولین شب، ضربت بخورد؛ در سحرگاه دومین شب، به شهادت برسد و سومین شب، شب سوم شهادتش باشد! انگار به عمد، احتمالات سهگانهی شب قدر را جوری چیدهاند که هر کدامش مناسبتی با علی(ع)داشته باشد...
و واقعاً اگر این طور نمیبود؛ اگر شبهای قدر فقط شب مناجات بود؛ کدامیک از ما - که حتی به اندازهی چهار رکعت نمی توانیم دلمان را برای مناجات صاف صاف کنیم- قلبمان میشکست و ارتباطمان با عالم بالا وصل میشد؟ انگار خدا خواسته است ارفاقی کند به ما تا "الهی العفو"های شبهای قدرمان به حرمت چهرههای خیس از اشک غم مولا، ارزش پیدا کند برای اجابت... و راستی که اگر نبود این اشکها، من که به هیچکدام از اعمال شب قدرم امید نداشتم...
قربان این آقا که حتی در شهادتش، لطف و کرم موج میزند... و هیهات از غربت بیمانندش...
غربتی که نه فقط مردم عصرش، نه فقط قاسطین و مارقین و ناکثین، نه فقط حنبلیها و شافعیها و مالکیها، نه فقط وهابیون و ناصبین ملعون، که حتی خود ما که اسممان را گذاشتهایم محبّ و عَلَم شیعهگری به دوش گرفتهایم هم در آن دست داریم: آنها به گونهای و ما به گونهای دیگر!
خود را محبّش میدانیم اما کمتر کسی از ما – فقط- یک دور کامل، نهج البلاغه را خوانده...
خود را شیعه اش می دانیم اما کمتر کسی از ما در لحظه لحظه های زندگیش باور دارد که پیرو اوست...
خود را عارف به او میدانیم اما حتی درد این را هم نداریم که کمی بهتر و بیشتر بشناسیمش...
ما – اکثر ما- علی(ع) را فقط در حادثهی کوچه شناخته ایم و دست بسته و غرور شکسته؛ در غسل و کفن کردن بی بی دو عالم(س)؛ در نجوای غریبانهی با چاه و بالاخره با حرمی کوچک و صحن و سرایی در نجف... به خصوص این روزها که بازار روضه و مقتلخوانی هم حسابی گرم است!
آقا من نمیدانم چرا اکثر مادحین ما فقط بلدند به راحتی آب خوردن در حضور شما از س ی ل ی خوردن حضرت زهرا(س) حرف بزنند و امیرالمؤمنین(ع) را در بند برای مستمعین توصیف کنند؟ چرا روضه را طوری میخوانند که – زبانم لال- آدم حس میکند مولا به ذلت و خواری کشیده شده؟ به چه حقی علی(ع) را ضعیف و ناتوان توصیف میکنند؟ چرا – حالا که دلشان می آید این واقعه را بازگو کنند- نمیگویند که علی(ع) در اوج قدرت، تسلیم شد؛ آن هم برای عمل به فرمایش و وصیت پیامبر(ص)؟
مگر در کتاب معروف سلیم بن قیس هلالی به نقل از سلمان که در صحنه حاضر بود؛ نیامده است که "وقتی دومی ملعون به حضرت زهرا(س) جسارت کرد، امیرالمؤمنین(ع) گریبانش را گرفت، بر زمینش زد و بر بینی و گردن او کوبید و تصمیم بر قتلش گرفت؛ اما وصیت پیامبر(ص) را دربارهی صبر و تسلیم به یاد آورد، او را راها کرد و فرمود:«ای پسر صهاک، قسم به خدایی که محمد را نبوت کرامت کرد؛ اگر نبود مقدّری که از طرف خداوند نوشته شده می فهمیدی که نمیتوانی داخل خانهام شوی»."
چرا از واقعهی زمین لرزهای که چند روز بعد از این ماجرا رخ داد؛ حرفی نمی زنند؟ آن هنگام که مدینه نزدیک بود با خاک یکسان شود و همهی مردم به دنبال اولی و دومی ملعون به خانهی بیدر علی(ع) پناه آوردند. علی(ع) که ترس و اضطراب مردم را دید- با همهی دل خونی که از دستشان داشت- ضربه ای به زمین زد و فرمود:«"ما لکِ؟" آرام باش» و بعد زمین از لرزه ایستاد. آنگاه فرمود:«این زلزله در مقابل زلزلهی قیامت هیچ نیست. من آن زلزله را نیز آرام خواهم کرد. من همان انسانم که خدا در سورهی زلزله توصیف کرده است: "وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها" و من همان خبر و نبأ عظیم هستم که زمین به آن خبر خواهد داد: "یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها"»
چرا مادحین ما، عادت کردهاند برای در آوردن اشک مستمع، امیرالمؤمنین را از مقام والا و ذلت ناپذیرش پایین بیاورند و مستمع را به ترحم وادارند؟ نه فقط روضههای مولا که همهی روضههای ما فقط شده است وسلهای برای جاری شدن اشکهای ترحموار...
آقا، بعضی وقتها فکر میکنم چه میشد قدری از برنامههای شب قدر را به خواندن خطبههای نهج البلاغه اختصاص می دادند؟ روضهی مظلومیت علی(ع) را باید از زبان خودش شنفت. درد دلش را باید از لا به لای کلام خودش پیدا کرد؛ در فریادهای از سر دردش، از شکوهها و شکایتهای بیشمارش، از غصههای ناتمامش...
گاهی فکر میکنم، مظلومیت علی(ع) را همین جملهاش بس؛ که فرمود:«الدهر أنزلنی، ثم أنزلنی،حتی یُقال علی و معاویه»...
آقا! تنها یک شب از لیالی قدر باقی مانده. میگویند تأویل شب قدر، حضرت زهرا(س)ست؛
دریاب ما را در شبی که شب قدر است و شب حضرت بیبی(س) و شب امیرالمؤمنین(ع) و شب شما: ای صاحب دعای "کن لولیک..."
***
امسال که توفیق شرکت در راهپیمایی روز قدس نصیبمان نشد؛ اما...یادش به خیر خاطرهی خوش پارسال...