• وبلاگ : سلام آقا
  • يادداشت : چفيه‎هاي اتو کشيده
  • نظرات : 3 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + عشق يعني رهبرم سيد علي... 

    سلام همسنگر

    مطلبتون برام خيلي جالب بود يه جورايي حرف دل بود...

    داشتم جوابتون رو براي يکي از نظرات ميخوندم درباره پوسترهايي که ميزنن براي شهدا،

    راستش توي گلزار شهداي شهر ما(که نميخوام اسمش رو بگم) اينقدر قشنگ امر به معروف و نهي از منکر ميکنن!!!!!! که موندم اون دنيا جواب شهدا رو چي ميخوان بدن؟؟؟؟

    دور تا دور همش عکس پيکر پاک شهداست که همه قطعه قطعه شدن! که منم که ادعام ميشه و دم از شهدا ميزنم دلم نمياد اون عکسها رو ببينم!

    آخه نميگن اگه يه بچه کوچيک بياد اين عکسا رو ببينه دفعه ديگه جرات ميکنه بياد گلزار شهدا؟؟؟؟؟

    آخه چرا ميخوايم جنگ رو درشت نشون بديم نه درست؟؟؟

    چرا واقعيت جنگ رو فقط خشونت جنگ ميدونيم؟؟؟

    واي ديگه از نهي از منکرش بگم :

    يه آقايي يه ميکروفن ميگيره دستش و هي داد ميزنه:

    اي زن به تو از فاطمه(س) اينگونه خطاب است...

    يا به حرمت خون شهدا خانوم موهات رو بکن تو!!!

    يا خانومي که از کنار 206رد ميشي موهات رو بکن تو!!!

    و...

    آخه با اين وضعيت چقدر آدما جذب فرهنگ شهدا ميشن؟؟؟

    جنگ ما چي داشت که با بقيه جنگها فرق داشت؟؟؟

    معنويت چرا بجاي اين عکسها اون عکسي رو که توي جبهه توي برف نماز ميخونن رو نميزنن؟؟؟

    چرا...چرا...چرا...

    و يه عالمه سوال بي جواب...!!!

    + دوست 

    درست است که ما به اين تنبلي ها عادت کرده ايم ولي اين دليل بر اين نمي شود که يادواره ،شب خاطره،شب شب شعر نگيريم

    به نام خدا

    با سلام

    تا حالا دقت كرديد چقدر قشنگ مينويسيديد و وبلاگتون بوي اقا ميده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    انشالله در پناه اقا عاقبت بخير شيد

    التماس دعاي فرج يا علي

    (کلام حضرت فاطمه سلام الله عليها به عمراز پشت در:(

    اين کلام در متن نامه اي که عمر انرا به معاويه (لعنة الله عليهما) نوشت و با افتخار توضيح داده است...و اما ابتداي نامه بدين شرح است که ،عمرلعنة الله عليه مينويسد:به خانه در علي رفتم،تا اورا براي بيعت کردن پيش ابي بکر ببرم وچون در را زدم،...،فاطمه سلام الله عليها خارج شده،و از پشت در اين کلمات را ايراد کردند:

    <اي دروغگويان گمراه!چه ميگوييد؟وچه ميخواهيد؟اي عمر!ايا از خداوند نميترسي که اينچنين وحشيانه و بازور به خانه ام وارد ميشوي؟(خانه اي که جبرئيل بدون اجازه بر آن وارد نميشد)

    واي بر تو اي عمر!اين چه جرات و جسارتيست که بر خدا و رسول خدا نشان دادي؟ايا ميخواهي نسل پيغمبر را نابود کني،ونور او را خاموش سازي؟و ايا نميداني که اين چراغ را خداوند متعال بر افروخته است،و کسي نميتوند انرا خاموش سازد؟

    اي عمر!اين طغيان و سرکشي توست که اينچنين مرا به ميان کوچه کشانده ،و مجبور ميسازد که حجت را بر تو و بر ياران گمراه تو تمام کنم!

    اي پسر خطّاب!

    بدان که اگر اکره نداشتم که عده اي بيگناه به بلاي تو بسوزند،هر اينه خداوند را سوگندي ميدادم که بسرعت بلايي بر شما نازل ميکرد،و همه تان را هلاک ميساخت!>

    در ادامه نامه، نحسش مينويسد:سپس دستان فاطمه را که دستگيره در را گرفته بود و مانع باز شدن ان ميشد با تازيانه به شدت کوبيدم )): و آنگاه صداي گريه و فرياد او آنچنان از پشت در بلند شد که دلم را اندکي نرم و منصرف کرد،ولي چون کينه علي و کيد محمد را دوباره به ياد انداختم چنان در را با لگد کوبيدم که پهلو و شکمش با در يکي شد )): و فرياد زد:

    "اي پــــــــــــــــــــــدر،اي رســــــــــــــول خدا!شاهد باش که چگونه با حبيبه و دخترت رفتار ميکنند!اي فضـــــــــــــــــــــه بگير مرا!بخدا که محسنم کشته شد...!بحارالانوار.ج8.ص231."

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد

    اللهم العن جبت و الطاغوت

    اجرک الله يا بقية الله

    اللهم صل علي محمد وال محمد و علي عترتة الطيبين و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين

    سلام. از اينكه به وبلاگم سر زدي خيلي خيلي متشكرم. راجع به كلاس خبرنگاري پرسيدي . چشم . ميگم. من سال 82 يه دوره خبرنگاري گذروندم كه همه از بچه هاي بسيجي بودن. اونم دختر و پسر با همتو اين كلاس خانمي بود به نام ايمانه محمدي كه چون اين اسم خيلي مرسوم نيست حدس زدم شما باشين. تازه كلي خوشحال شده بودم كه يكي از بچه ها رو پيدا كردم. ولي ظاهرا اشتباه شده. در هر صورت خيلي خوشحالم كه با اين وبلاگ آشنا شدم. خيلي راحت مي نويسي. در ضمن من به خاطر اين سياسي نمي نويسم چون نمي تونم ( بنا به دلايلي ) تازه تا وقتي اساتيدي چون شما وبلاگ مي نويسن ما كاره اي نيستيم. ضمنا برام جالب بود كه شما چه حوصله اي دارين كه به تمام پيامها جواب ميدين. به هر صورت خسته نباشيد و منتظر كارهاي بعديتون هم هستيم.... يا حق
    پاسخ

    عليکم السلام.من يکي دو سال قبل از شما دوره را گذروندم و همدوره اي ها هم بسيجي نبودند.در واقع ما اولين خبرنگارهاي يک خبرگزاري تازه تاسيس استان قم بوديم .درباره پاسخ به کامنتها هم همون طور که فرموديد واقعا حوصله مي خواد! ولي خب يا آدم يه کاري را انجام نمي ده يا اگر انجام مي ده پاي همه چيزش مي ايسته.من به خاطر سبک وبلاگ خيلي از حرفها را نمي تونم توي پست ها بزنم.اينه که سعي مي کنم از ظرفيت پاسخ به کامنتها استفاده کنم.البته همه کامنتها هم احتياج به پاسخ ندارند و من هم براي اونها وقت نمي ذارم. فقط اون دسته که احتياج به جواب داشته باشند يا اينکه در قالب پاسخ بشه نکته اي را مطرح کرد. راستي از جمله« اساتيدي مثل شما...» خيلي خنده م گرفت! اتفاقا وبلاگ نويسي جزو اموريه که من مطمئنم آدمش نيستم.

    راستش خيلي انتقاد بهتون دارم ... خيلي ... ولي چه كنيم كه جايش اين جا نيست... ولي خلاصه بگويم كه ... هيچي ... نمي آيد ... زور كه نيست... شايد روزي قسمتي بود گفتيم ... ولي(به قول ما دانشجويان صنايع) عميق تر، كلي تر و وسيع تر به پديده ها و رخدادها نگاه كنيد.

    نه جزئي و موردي... يا علي ... آپيم ... شما هم تا مي تونيد از ما انتقاد كنيد

    پاسخ

    کاش انتقاداتتون را مي فرموديد. اصلا حکمت وبلاگ زدن در همين بحث هاست و گرنه بي کار که نيستيم بشينيم هي مطلب بزنيم.قصد تضارب آراست. ولي من آدم جزئي نگري نيستم.اتفاق رشته تحصيلي ما به مراتب کلي نگر تره. اگه مصداقي صحبت کرده بوديد لااقل مي دونستم چي بايد بگم. به هر حال خوشحال مي شم انتقاداتتون را بشنوم.
    + مهرداد 
    سلام دست درد نكنه دل ما هم گرفت خدا جهاد قسمتت كنه كه نمايشگاه خودت رو بيايم ببينيم.
    پاسخ

    عليکم السلام.
    سلام ايمانه عزيزم ، همكار گرامي: تشكر از حضور و نظر گرمت. دو مطلب آخرتونو خوندم و خيلي به دلم نشست. موفق باشي يا حق التماس دعا.
    سلام . به هر حال ممنونم . يا علي ...
    پاسخ

    عليکم السلام.
    سلام دوست من ... من تصميم گرفتم با کمک شما نوکراي امام حسين (ع) يه قدمي رو برداريم براي آماده شدن مقدمات ظهور امام عصر (روحي فداک) ... از اين رو اومدم تا از شما کمک بگيرم (اگه قابل مي دونيد).حتما پيشنهاد هاتون رو برام پست کنيد... يا علي
    سلام ... داشتم تو وبلاگا مي گشتم برخورد کردم به وبلاگي که توهين هاي علني به ائمه اطهار(روحي فداک) داشت ... آمار بازديد کنندهاش و نظراتي که براش اومده بود خيلي خيلي زياد بود ... دلم بد جوري شکست ... با خودم فکر کردم که ماها (نوکراي امام حسين) بايد يکي بشيم . قدرتمون رو افزايش بديم و پشتوانه همديگه باشيم ... علممون و عملون رو هم سان کنيم . از اين رو اومدم بگم ماها با لينک کردن همديگه و نظراي مفيد و اساسي دادن ميتونيم قدمي رو تو دين برداريم و حد اقلش اينه که چند تا بچه مومن با هم رفيق ميشن و اين چيزي که امام زمان (عج) از ما مي خواد ... يا علي

    سلام
    تازه ديدم كه لطف كرده ايد و من رو لينك كرده ايد . در اولين فرصت جبران مي كنم . راستي لطف مي كنيد لينك من رو به اين صورت اصلاح كنيد ؟ ( قبلا كوچه هاي تنگ بود )

    http://www.sharh.ir
    شرح

    سلام... در خور تأمل و زيبا بود! خوشم آمد از زاويه زيبايي به مطلب رسيده بودي... ايمانه خانم به نظر من تنبل نشده ايم بهتر است بگوييم بد سليقه شده ايم.... سليقه هايمان بوي تكرار و يك دستي ميدهد.... بايد نگاههمان را درست كينم ... همه ما آدمها يه جورايي به فكر منافع خودمون هستيم! كجا مي تونيم ما (ما ما ما) فرهنگ شهادت طلبي و جنگ و شهدا را به مغزها وارد كنيم خدا خيرت بده يه بارم بگو خود شهدا ... به خدا خود شهدا بودند كه اين قضيه راهيان نور را درست كردند، بدون غرض ميگم مسئولين و افراد دست اندر كار نتونستن كاري كنن اين شهدا بودند كه با ورود جنازه هاشون و راه اندازي كاروان راهيان نور جوان هاي ما را با آن سمت و سو آشنا كردند... مي خوام بگم آدمهايي كه منم منم مي كنيد تا فرهنگ شهادت و شهدا و جبهه را تو دلها نكاريد نمي شه به زور به مغزها القا كرد يعني تا وقتي دل نخواد عقل هم نمي پذيره ...غروبتون كه خيلي قشنگ بود ان شاء الله كه روزهاي ديگه و ساعات ديگتون هم قشنگ باشه...
    پاسخ

    عليکم السلام. موافقم!

    با سلام

    نوشته بودي چفيه اتو كشيده ! مرا بياد دعواي سياسي با يك بسيجي در دانشگاه انداختي :

    ايام دوم خرداد 76 ما مي خواستيم به سيد خاتمي راي دهيم و بسيجي ها به ناطق نوري . يك جوانك بسيجي با يكي از همين چفيه ها آمد جلوي مرا گرفت و گفت : شما زجر نكشيده ايد ! جبهه نرفته ايد كه مي خواهيد به فلاني راي دهيد !

    گفتم : بنده خدا ! تو هنوز بدنيا نيامده بودي كه ما جانباز شديم و تا آخر جنگ هم توفيق الهي يارمان بود كه با بسيجي ها باشيم . حالا رايت با من يكي نيست چيكار به جبهه و جنگ داري؟! اگر لااقل خودت پايت به جبهه باز شده بود و تركش ديده بودي ، يكچيزي ! اما ...

    خلاصه با اين عنوان مقاله ات داغ دلم را تازه كردي

    پاسخ

    عليکم السلام. حالا چفيه سيد اصلاحات، اتو کشيده بود يا نه؟!!
       1   2      >