• وبلاگ : سلام آقا
  • يادداشت : چند روز با اويس
  • نظرات : 6 خصوصي ، 21 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + همسايه 

    با سلام.

    ماجراي عجيبي بود. چه زيبا اولش را نقل کرديد . با هر کلمه حس کردم که همراه شما به آن فضاي رويايي نزديک تر مي شوم. در حاليکه سايه هاي مشکلات راه را تاريک کرد.

    اما مطمئنم زيبايي توفيق ديگري نصيب شما شده است. درود بر شما با اين انتخاب و تشخيص درست بر اين دوراهي دشوار.

    چطور کسي يادش نيفتاد که خود حضرت آقا به خاطر خانواده و پدر بزرگوارش ( رحمة الله عليه) مجبور شد به موطنش برگردد و از هر چه که به ظاهر براي پيشرفت و آينده اش فراهم بود دست بکشد.

    ولي آينده طور ديگري قرار بود رقم بخورد. بر خلاف آن چه ظاهر بينان تصور ميکردند.

    مطمئنا نتيجه اين تصميم ارزشمند شما، ذخيره براي فردايي خواهد شد که انشا الله دير نيست.

    موفق باشيد.

    ( تاخير و غيبت همسايه را هم ببخشيد. ارادت همچنان باقي است. همه نوشته هاي پيشين شما هم نيوشيده شد!)

    ايميل قبلي اشتباه بود.

    پاسخ

    عليكم السلام. اتفاقا مي خواستم به موضوع خود آقا و بازگشتشون به مشهد به جهت رعايت حال پدر بزرگوارشون، اشاره كنم ولي فكر كردم با توجه به موضوع پست، شايد متضمن شبهه اي بشه و اين جور نشون داه بشه كه خودم را با بزرگان سنجيده ام. راستي چقدر خوبه كه آدم بدونه همسايه اي داره كه حتي با وجود يك وقفه شش هفت ماهه، فراموشش نمي كنه!