با سلام
نوشته بودي چفيه اتو كشيده ! مرا بياد دعواي سياسي با يك بسيجي در دانشگاه انداختي :
ايام دوم خرداد 76 ما مي خواستيم به سيد خاتمي راي دهيم و بسيجي ها به ناطق نوري . يك جوانك بسيجي با يكي از همين چفيه ها آمد جلوي مرا گرفت و گفت : شما زجر نكشيده ايد ! جبهه نرفته ايد كه مي خواهيد به فلاني راي دهيد !
گفتم : بنده خدا ! تو هنوز بدنيا نيامده بودي كه ما جانباز شديم و تا آخر جنگ هم توفيق الهي يارمان بود كه با بسيجي ها باشيم . حالا رايت با من يكي نيست چيكار به جبهه و جنگ داري؟! اگر لااقل خودت پايت به جبهه باز شده بود و تركش ديده بودي ، يكچيزي ! اما ...
خلاصه با اين عنوان مقاله ات داغ دلم را تازه كردي