• وبلاگ : سلام آقا
  • يادداشت : يك شروع دوباره
  • نظرات : 1 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مادرانه 
    ممنونم که صفحه رو عوض کردي.اين جوري ديگه کمتر مديون چشم درد ما مي شوي.من هر وقت مي اومدم و مي خوندم بعدش به شدت چشمم به شدت درد مي گرفت. به خصوص که شما عادت داشتي ريز و پشت سر هم و گاهي لابلايش هم با فونت رنگي بنويسي. در هر صورت خوشحالم که مثل من اين دفتر رو نبستي...قلمت مستدام ايمانه جان...
    پاسخ

    واقعا بايد منو ببخشيد. شايد اين مدت خيلي خودخواهي كردم اما حقيقتش با اون قالب خيلي انس گرفته بودم. اون موقعي كه اين قالب را انتخاب كردم، سياهي اش را در كنار باراني كه براش تعبيه كرده بودم، نمادي از تاريكي روزگار غيبت و اميد به ظهور مي دونستم. شايد همون موقعي كه كد باران را از قالب حذف كردم بايد براي تغيير خودش هم فكري مي كردم اما خب... نشد تا حالا. به هر حال، جدا هم از شما و هم از همه كسايي كه اين مدت اذيت شدند معذرت مي خوام. من يه عالمه حساب كتاب دارم برا قيامت، اينو خواهشا فاكتور بگيريد!