با همه ي بي سر و ساماني ام باز به دنبال پريشاني ام طاقت فرسودگي ام هيچ نيست در پي ويران شدني آني ام دلخوش گرماي كسي نيستم آمدهام تا تو بسوزاني ام آمده ام با عطش سالها تا تو كمي عشق بنوشاني ام ماهي برگشته ز دريا شدم تا كه بگيري و بميراني ام خوبترين حادثه مي دانمتخوبترين حادثه مي داني ام ؟حرف بزن ابر مرا باز كن ديرزماني است كه باراني ام حرف بزن حرف بزن سالهاست تشنه ي يك صحبت طولاني امها به كجا ميكشيم خوب منها نكشاني به پشيمانيم
((سليمان))