سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام آقا...
جواب سلامم را ندادید هم ندادید؛ اصلاًها، جواب سلامم را ندهید. اصلاً محلم هم نگذارید. بگذارید دلم خوش باشد به همین روز و شب‌های تکراری. بگذارید آن‌قدر غرق بشوم در روزهای پرهیاهو و شب‌های خسته و کوفته؛ تا بیشتر از این یادم برود که هستید، که دارید نفس می کشید، که باید به یادتان باشم، که باید هر لحظه، هر لحظه، هر لحظه منتظرتان باشم...
جوابم ندهید آقا... جوابم ندهید...
اصلاً حقّم است که محلّم نگذارید. بیشتر از این‌ها هم حقّم است. همه‌ی فکر و ذکرم شده است زندگی. حتی وقت ندارم بنشینم از غصه‌های عید فطر بنویسم و اینکه شب بیست و سوم امسال هم بی‌«صیحه» گذشت و اینکه یکی از نشانه‌های قطعی ظهورتان محقق نشد و اینکه نکند امسال هم نیایید و اینکه کَکِمان هم نمی‌گزد از فکر اینکه امسال هم نیایید...
آقا! حتی انتظار شما برای ما شده است عادت و ترک عادت موجب مرض است و ما مریضیم به خدا که دارد روز و شب‌هایمان می رود بی شما و عین خیالمان هم نیست...

                                      

و عین خیالمان هم نیست که امروز سالگرد تخریب بقیع بود و خیال کرده‌ایم که امروز ادارات موظفند یک پلاکارد بزنند دم درشان و تسلیت بگویند و محکوم کنند و ما یک نگاه بیندازیم و – حوصله‌مان بکشد یا نه- بخوانیم و رد بشویم و برویم پی زندگی‌مان...
اُف به این زندگی... اُف به این روز و شب ها که دارد بی‌غیرتمان می‌کند.که دارد بی‌هویتمان می‌کند.که دارد بی«امام»مان می کند...
اُف به این روز و شب‌های غفلت‌زده که دارد نفس به نفس، لحظه به لحظه، مرا از شما دورتر می‌کند و من هنوز ... عین خیالم نیست...
نه! جوابم ندهید آقا ...جوابم ندهید...



دوشنبه 86 مهر 30 ساعت 12:25 صبح | محب شما: ایمانه | یادگاری