سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام آقا!
خنده تان گرفته ... نه؟! حق دارید هم! بخندید...قربان خنده تان آقا! خداییش خنده هم دارد:این دفتر هم شده است مثل آدمی که تجدید فراش کرده باشد سر پیری، آن هم درست زمانی که نفس هاش «بلغت الحلقوم» شده باشند! ... راستی آقا چند وقتش است این دفتر؟
- رمضان...شوال...ذی القعده...
سه ماه!راستی سه ماه بود همه اش؟ انگار سالهاست می گذرد از اولین سلام...ولی باور کنید خستگی، سه ماه و سه سال نمی شناسد و آدم خسته دلش فقط می خواهد یک کنج آرام داشته باشد و خودش باشد و خودش...
خدا رحمت کند شهید همت را. این روزها تازه دارد باورم می شود این حرفش را که:« واقعیت آن است که ما هر چه بگوییم خسته شده ایم اسلام دست از سر ما بر نمی دارد!» دست از سر من هم برنداشت آقا! تیرمان در دانشگاه و هیئت که به سنگ خورد، این هم از نت که تازه افتاده ایم به اسباب کشی! حیف که بلوف بزرگی است خودم را مومن بخوانم و گرنه مثل امیرخانی می گفتم:«مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد»!
باور کنید این روزها آنقدر پای منبر تکلیف شناسی نشسته ام که از حفظ می توانم بخوانم روضه مسئولیتهای بر دوش مانده و وظیفه های شرعی ناتمام را! شاید دوستان راست بگویند و نوشتن بهتر از ننوشتن باشد.آقا ما گردنمان از مو هم نازک تر است؛ اگر این طور است باشد... ستجدنی ان شاء الله من الصابرین! فقط خدا کند که اشتباه نفهمانده باشند و اشتباه نفهمیده باشم ! و خدا کند که شما زودتر بیایید و تکلیف این تکلیف های ما را روشن کنید!
می گویم آقا - خودمانیم- اینجا هم برای خودش عالمی دارد ها! هر چند بلاگفای آرام و بی سر و صدای خودمان چیز دیگری است! شاید اگر دوستان دفتر توسعه وبلاگهای دینی تنها بهانه ماندن در بلاگفا را نمی گرفتند از ما و با قبول زحمت انتقال آن دفتر به اینجا ما را رسماً خلع سلاح نمی کردند، صاحبخانه قدیمی خود را ول نمی کردم ... ولی دیگر انصافاً نمک نشناسی بود بی پاسخ گذاردن لطف دوستان.مضافاً اینکه پارسی بلاگ مثل صاحبخانه قبلی پیر نمی کند آدم را ! 
یادم هست اولین باری که گذارم افتاد به صفحه اصلی پارسی بلاگ، دستپاچه شده بودم اصلا! انگار وارد یک سالن بزرگ و شلوغ شده بودم که هر کسی گوشه ای برای خودش طبلی گرفته باشد و دامب دامب بکوبد روی آن! یک طرف وبلاگهای به روز شده، یک طرف وبلاگهای برگزیده، یک طرف نوشته های منتخب، یک طرف پر بازدید ترین وبلاگها... اوه! باور کنید کم مانده بود دست هام را بگذارم روی گوشهام! با خودم فکر کردم "با وجود این همه وبلاگ- تازه توی یک سایت سرویس دهنده – حرفی نگفته مانده است که ما بزنیم؟"
- «برای چه بنویسم پس؟»
بماند که هنوز هم پیدا نکرده ام جوابش را.
خنده دار تر شد ، نه؟!



پنج شنبه 85 آذر 23 ساعت 10:5 صبح | محب شما: ایمانه | یادگاری